Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «باشگاه خبرنگاران»
2024-05-02@23:44:56 GMT

جزئیات نماز عید فطر به امامت رهبرانقلاب

تاریخ انتشار: ۲۸ فروردین ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۵۵۱۲۲۹

جزئیات نماز عید فطر به امامت رهبرانقلاب

حجت‌الاسلام علی نوری رییس ستاد برگزاری نماز عید سعید فطر صبح امروز در نشست خبری ستاد برگزاری نماز عید سعید فطر گفت: بعد از سه سال وقفه انشالله نماز عید فطر امسال به امامت رهبر معظم انقلاب برگزار می‌شود.

حجت‌الاسلام نوری با اشاره به جنبه‌های فردی و اجتماعی نماز عید فطر گفت: نماز عید فطر امسال با شعار «عید بندگی و همبستگی» برگزار می‌شود.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

وی افزود: از قبل از ماه رمضان جلسات متعددی به صورت فشرده دنبال شده تا یک نماز با شکوه را در تهران برگزار کنیم.

وی با اشاره به برگزاری نماز عید سعید فطر در مصلای تهران به امامت رهبر معظم انقلاب گفت: درب‌های مصلای تهران از همان ابتدای صبح روز عید فطر باز خواهد شد و برنامه‌های ما از ساعت ۷ صبح روز عید آغاز می‌شود. ساعت ۸ صبح روز عید، نماز عید فطر به امامت رهبر معظم انقلاب اقامه خواهد شد. مسیر‌های رسیدن به محل برگزاری نماز جمعه و تمهیدات ترافیکی هم از سوی راهنمایی و رانندگی اعلام خواهد شد. 

وی افزود: سعی شده با همکاری شهرداری بنر‌هایی در سطح شهر برای اطلاع رسانی نصب شود و از ساعت ۵ صبح اتوبوس و مترو برای حضور در نماز عید فطر به صورت رایگان فعال خواهد شد.

وی تاکید کرد: حدودا از قبل از ماه مبارک رمضان برنامه ریزی برگزاری نماز عید فطر با همکاری دستگاه‌ها و نهاد‌های مختلف در قالب کمیته‌ها و قرارگاه‌های عملیاتی و هماهنگی آغاز شد و جلسات متعددی تا به امروز ادامه داشته و تا پایان ماه رمضان هم ادامه خواهد داشت تا انشالله یک نماز عید باشکوه با حضور آحاد مردم روزه داران در تهران برگزار کنیم.

حجت الاسلام نوری تصریح کرد: درب‌های مصلای تهران از وقت اذان صبح و ساعت ۴ باز خواهد شد و ما میزبان نمازگزاران محترم هستیم. برنامه‌های ما در جایگاه به صورت رسمی از ساعت ۷ صبح آغاز خواهد شد و انشاالله حدود ساعت ۸ صبح نماز به امامت رهبر معظم انقلاب اسلامی اقامه خواهد شد و بعد هم ایراد خطبه‌های نماز عید فطر توسط معظم له را خواهیم داشت.

وی تاکید کرد: ملاحظات مربوط به خطوط اتوبوسرانی، تاکسیرانی و مترو هم در نشست خبری‌ای که پلیس راهور در طول این هفته خواهد داشت به طور مفصل و دقیق از طریق نقشه‌های تفصیلی خدمت مردم عزیز ارائه خواهد شد.

رئیس ستاد برگزاری نماز عید سعید فطر تاکید کرد: در همکاری با شهرداری سعی شده بنر‌های اطلاع رسانی در سطح شهر و همچنین میادین اصلی نصب شود و با همکاری شهردار محترم اتوبوس و سرویس‌های حمل و نقل شهری به صورت رایگان در خدمت مردم عزیز برای حضور در نماز عید فطر خواهند بود و ساعت ۵ صبح سرویس دهی مترو و اتوبوس‌ها در خطوط منتهی به مصلا فعالیت خود را آغاز خواهند کرد.

وی یادآور شد: تمرکز برای ورود به مصلای تهران از درب‌های شمالی و از بزرگراه شهید سلیمانی و ایستگاه متروی مصلی در نظر گرفته شده و درب‌های شماره ۱۸ و ۱۹ و ۲۰ مصلی که در ضلع شمالی قرار دارد بازگشایی خواهد شد.

وی ادامه داد: توقفگاه‌ها و پارکینگ‌هایی با وسعت بالا در ضلع شمالی مصلی در نظر گرفته شده تا ان‌شاءالله بتوانیم مشکل در پارک خودرو‌ها نداشته باشیم.
حجت الاسلام نوری تصریح کرد: در زمان برگزاری نماز عید فطر مترو در ایستگاه شهید بهشتی توقف نخواهد داشت و انشاالله ایستگاه‌های میرزای شیرازی، شهید قدوسی و سهروردی جایگزین خواهد شد. سعی شده امسال به جهت وسعت مکان محل برگزاری نماز عید فطر سکو‌های اطلاع رسانی برای راهنمایی نمازگزاران در نظر گرفته شود.

حجت الاسلام نوری با اشاره به برگزاری راهپیمایی عظیم ۲۲ بهمن ماه و راهپیمایی روز قدس افزود: انشالله در روز عید فطر هم با حضور آحاد مردم شریف شهر تهران و مردم نمازگزار مساجد و هیئات و نهاد‌های اجتماعی و دینی و طیف‌های مختلف، یک نماز عید فطر باشکوه و به یاد ماندنی را در سال ۱۴۰۲ خواهیم داشت. امیدواریم خانواده ها، کودکان، نوجوانان، دانش آموزان و روزه اولی‌ها را با خود همراه داشته باشند که این مسئله به نشاط و زیبایی‌های نماز عید فطر بسیار کمک خواهد کرد و ما هم سعی کردیم میزبانی شایسته‌ای را از آن‌ها داشته باشیم.

وی گفت: مردم در زمان حضور در مصلی حتماً مهر و سجاده را همراه خود داشته باشند و اینکه محبت کنند به جهت اینکه در مبادی ورودی و استقرار و بخش‌های مشخص شده برای برادران و خواهران مشکلی ایجاد نشود از همراه آوردن وسایل غیرضروری پرهیز کنند چرا که در مبادی حفاظتی و انتظامی دچار اختلال، توقف و ترافیک و مشکل نشویم.

رئیس ستاد برگزاری نماز عید سعید فطر ادامه داد:تقاضای دیگر از مردم عزیز این است که از درب‌های شمال وارد مصلی شوند البته در سمت شرقی هم درب‌های شماره ۱۲_ ۱۳_ ۱۴ و ۱۵ تدارک دیده شده که برای ورود نمازگزاران بازگشایی شود. تقاضای دیگر ما از نمازگزاران این است که با پایان نماز و خطبه‌های مقام معظم رهبری برای خروج عجله و شتاب نداشته باشند، هرچند در پایان برنامه تمامی درب‌های مصلی بازگشایی خواهد شد.

وی تصریح کرد: در این روز برنامه‌های بسیار خوب فرهنگی برای نمازگزاران تدارک دیده شده همچنین با همکاری نهاد‌های مردمی موکب‌های هم برای پذیرایی در نظر گرفته شده است.

باشگاه خبرنگاران جوان سیاسی احزاب و تشکل‌ها

منبع: باشگاه خبرنگاران

کلیدواژه: نماز عیدفطر رهبر معظم انقلاب ستاد برگزاری نماز عید سعید فطر امامت رهبر معظم انقلاب حجت الاسلام نوری نماز عید فطر مصلای تهران خواهد شد روز عید

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت www.yjc.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «باشگاه خبرنگاران» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۵۵۱۲۲۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

خبرنگاری که معلم شد

ایسنا/همدان من امروز روزگار معلمی را زندگی می‌کنم که یکی از بزرگترین مسئولیت‌های جامعه روی دوشش سنگینی می‌کند؛ مسئولیت تربیت و آموزش کودکانی که تک‌تک‌شان آجری هستند برای ساختن آینده این سرزمین.

اینکه هر روز باید دفترهای ۳۰ دانش‌آموز را ورق بزنم، در کتاب‌های نگارش‌شان بازخورد بنویسم، حواسم به دستخط‌شان باشد، جمع و تفریق فرآیندی را بارها و بارها روی تخته بنویسم و تمرین کنم. محور اعداد را با گچ روی زمین بکشم. یک سیب را در کلاس به چهار قسمت مساوی تقسیم کنم و کسر را توضیح بدهم. حواسم باشد وارد کلاس می‌شوند سلام دهند و در بزنند، به یکدیگر احترام بگذارند، در دعواهای بچگانه‌شان میانجی‌گری کنم، در پیدا کردن مداد و پاکنی که مدام گم می‌کنند، به آنها کمک کنم، با دل‌دردهای اول صبحشان همدردی کنم و با خوشحالی‌هایشان موقع گرفتن نمره خیلی خوب، بخندم. در یک روستای دور و محروم که فقط تا کلاس نهم مدرسه دارند، امید را در دلشان زنده نگه دارم. حواسم به زهرا باشد که پدرش را بر اثر اعتیاد از دست داده و مادرش آنها رها کرده و رفته است طوری‌ که دانش‌آموزان دیگر احساس نکنند بین زهرا با آنها فرق می‌گذارم و در عین حال رفتار ترحم‌آمیزی نداشته باشم یا فاطمه که از همه فاصله می‌گیرد و آنقدر خجالتی است که با کسی دوست نمی‌شود. صبور باشم موقع اجازه‌های گاه و بیگاهشان برای خوردن آب و دستشویی رفتن یا با حرف‌های بی‌ربطشان موقع تدریس.

از ذوقشان موقع امضایی که به شکل پروانه و بادبادک در دفترهایشان می‌کشم، لذت ببرم و کیف کنم. از وضعیت خانوادگی تک‌تک‌شان مطلع شوم و به آنها بفهمانم که قالی‌بافی، فروشندگی، خانه‌داری و کشاورزی هم به اندازه پزشکی و مهندسی قابل احترام است و مهم نیست که پزشک باشی یا کشاورز؛ مهم این است که به اندازه توانت بتوانی وطنت را بسازی، حتی به اندازه یک آجر. اینها همه لحظه‌هایی از زندگی کاری یک معلم است و زندگی من امروز به شیرینی طعم نصف کلوچه‌ای است که زنگ تفریح با اصرار روی میزم می‌گذارند و می‌روند.

من فرنوش هستم، کسی که با تمام عشق و علاقه به سمت شغل شریف آموزگاری گرویده و تک تک روزها را با جان و دل نفس می‌کشم و پرودگار را شاکرم از بودن در جمعی که روحشان به لطافت باران بهاری است... 

حال می‌خواهم چند خاطره از روزهای معلمی‌ را برایتان بازگو کنم، خاطراتی ناب که توسط فرشته‌های زمینی‌ام رقم خورده و محال است از ذهنم خارج شوند.

مقنعه‌اش را جلوی آینه توی راهرو مرتب می‌کرد. کمی گشاد بود و هر چه جلو می‌آورد هنوز هم چند تار مو پیدا بود. چادر نماز دستم بود و داشتم به طرف نمازخانه می‌رفتم. همین که مرا در آینه دید، برگشت سمتم و گفت: «خانم، مقنعه مرا درست می‌کنی؟ هر کار می‌کنم نمی‌شود».

مقنعه را جلوتر آوردم کنارش را تا زدم و مرتب کردم. با هم رفتیم به طرف نمازخانه. بچه‌ها چادرهای گل گلی و سفیدشان را سر کرده بودند و منتظر بودند. چند نفری هم که چادر نداشتند، صف آخر ایستاده بودند. روز قبل گفته بودم فردا چادر رنگی بیاورید. بماند که نیم ساعت از وقت کلاس به اینکه چادر چه رنگی باشد؟ گل‌هایش سفید باشد یا صورتی؟ اگر چادر خواهرم باشد ایراد دارد؟ اگر نداشته باشم و مشکی سر کنم دعوا نمی‌کنید؟ و ... گذشت.

مقنعه‌ام را مرتب کردم و چادرم را سر کردم. همه دستشان رفت به مقنعه‌هایشان و جلو کشیدند. بعد چادر را سر کردند و ایستادیم برای اقامه نماز. چشمانشان برق می‌زد؛ به چادرهای یکدیگر نگاه می‌کردند و در مورد رنگ گل‌هایش نظر می‌دادند. هنگام شروع نماز صدای خنده‌های یواشکی و پچ‌پچ‌هایشان را از جلو می‌شنیدم، شاید این اولین‌باری بود که از صدای خنده و پچ‌پچ یک نفر در صف نماز ذوق می‌کردم. من می‌خواندم و آنها تکرار می‌کردند. این اولین‌بار بود که نماز خواندن را تجربه می‌کردند. هنوز به سن تکلیف نرسیدند اما خواندن یک نماز دو رکعتی را یاد می‌گیرند. از آن روز به بعد که کم‌کم یاد می‌گرفتند چگونه نماز بخوانند، بدون اینکه از آنها بخواهم چادر می‌آوردند تا زنگ آخر به نمازخانه برویم.

زنگ آخر بود. مشغول نوشتن تکالیفشان بودند. فهیمه جلوتر از بقیه همه را نوشت و وسایل‌اش را نصفه نیمه جمع کرد و کوله‌پشتی‌اش را انداخت و آماده رفتن شد. یکی از بچه‌ها از ته کلاس داد زد: «خانم، خانم، غلط گیرت دست فهیمه است، خودم دیدم توی دستش گرفته. همان که دیروز گفتی گم شده، اگر کسی دید برایم بیاورد.»
فهیمه دست‌پاچه شد، همانجا که بود ایستاد. چشمانش گرد شد، بلند شدم و به سمتش رفتم غلط گیر دستش بود. گفتم: «این را پدرش برایش خریده است. مال من نیست. البته نباید مدرسه بیاورد چون شما فعلاً با خودکار نمی‌نویسید پس نیازی به غلط گیر نیست.»

همه دوباره مشغول نوشتن تکالیف شدند، چند دقیقه گذشت و غلط گیر همانطور در دستانش بود. نگاهش را از من می‌دزدید و ایستاده بود تا زنگ بخورد و برود.
کنارش ایستادم و او را بیرون بردم. با هم حرف زدیم، اولش انکار کرد و می‌گفت مال خودم است اما دست آخر غلط گیر را پس داد و عذرخواهی کرد. گفت: «دیگر تکرار نمی‌شود.»

روزی دیگر، زنگ تفریح بود؛ در دفتر نشسته بودم و چای می‌خوردم. صدای داد و فریاد چند تا از بچه‌ها را پشت در شنیدم. صدا آشنا بود. بلند شدم در را باز کردم ببینم چه خبر است؛ چند تا از بچه‌ها دست فهیمه را گرفته بودند و کشان کشان به طرف دفتر می‌آوردند. یکی‌شان با داد و فریاد گفت: «خانم آبمیوه من را از توی کیفم دزدیده، رفته بود پشت حیاط مدرسه داشت آن را می‌خورد که دیدمش. مادرم صبح برایم خرید. من آبمیوه‌ام را می‌خواهم».

یک آبمیوه با طعم پرتقال دستش بود که تا نصفه خورده بود. صورت آفتاب سوخته‌اش که در بعضی قسمت‌ها رد مغز سیاه مداد روی آن بود، خیس شده بود؛ همین‌طور اشک می‌ریخت، سرش پایین بود و نگاهم نمی‌کرد؛ گفت: «خانم به خدا آبمیوه مال خودم است، صبح پدربزرگم برایم خریده.» آوردمش داخل دفتر از دستش عصبانی بودم، صدایم را بلند کردم. او به من قول داده بود. بعد از کلی بحث، معلوم شد که بله فهیمه آبمیوه را بدون اجازه و یواشکی از توی کیف دوستش برداشته بود.

پدر فهیمه وضع مالی خوبی داشت اما مشکلات خانوادگی زیادی داشتند. با او حرف زدم، برای بار دوم قول داد که دیگر تکرار نمی‌شود. از او خواستم برای آینار که آبمیوه‌اش را برداشته یک جوری جبران کند. گفتم: «اگر چیزی نیاز داشتی به خودم بگو تا راه‌حلی برایش پیدا کنیم».

فردای آن روز که به مدرسه آمد یک کارت بانکی دستش بود. سرکلاس مدام ناخنش را می‌جوید و لب‌هایش را گاز می‌گرفت. تمرکز نداشت و حواسش این طرف و آن طرف بود. زنگ تفریح او را صدا کردم. صدایش می‌لرزید. نگذاشت حرف بزنم می‌دانست می‌خواهم چه بگویم. گفت: «خانم به خدا مغازه بسته بود. همین الان از این عمو حسن بگیرم؟ مغازه‌اش همینجاست روبروی مدرسه»، گفتم: «نمی‌شود از مدرسه بیرون بروی. فردا بخر»، گفت: «نه نه، امروز این کارت را دستم دادند فردا دیگر نمی‌دهند.» رفت اما مغازه آبمیوه نداشت به او گفتم: «با آینار حرف بزن و راهی پیدا کن تا برایش جبران کنی».

توی حیاط با هم راه می‌رفتند و دستشان را انداخته بودند دور گردن یکدیگر. آینار او را بخشیده بود و فهیمه هم دو تا بادکنک به او هدیه داده بود.

درسش نسبت به قبل اُفت کرده بود. لباس‌هایش نامرتب بود. مقنعه‌اش همیشه لکه داشت؛ دو سه روز بود که بعضی دفتر و کتاب‌هایش را جا می‌گذاشت. چند بار در کلاس با شعر و داستان درباره اهمیت پاکیزگی و نظافت شخصی گفته بودم اما فایده نداشت.

زنگ آخر که صدایش کردم و از او خواستم فردا با مادرش به مدرسه بیاید تا با او حرف بزنم، گفت: «خانم مادرم خانه نیست، رفته قهر. بعضی از کتاب‌هایم خانه است اما من می‌روم خانه پدربزرگ پیش مادرم. در خانه‌مان قفل است؛ نمی‌توانم بروم کتاب‌هایم را بیاورم».

گفتم: «خب پدرت کجاست؟» لبخند زد و گفت: «پدرم شیراز است، اصلاً خانه نیست. مادرم هم با عمو و پدربزرگم که با ما زندگی می‌کنند، دعوایش شد و رفت قهر».
بعدها فهمیدم پدرش مدتی در کمپ ترک اعتیاد بوده است.

یک روز با دمپایی آمد مدرسه. همه بچه‌ها دورش جمع شده بودند. زنگ تفریح صدایش کردم. سرش را پایین انداخت و آرام گفت: «خانم با عجله آمدم مدرسه، برای همین دمپایی پوشیدم».

اما روز بعد هم دمپایی پوشیده بود و همینطور روز بعدش. همین که آمدم با او حرف بزنم پرید وسط حرفم و گفت: «خانم راستش یک کتونی داشتم که به پایم تنگ شده، پایم را اذیت می‌کند، مجبور شدم دمپایی بپوشم. مادرم گفته فعلاً نمی‌توانم برایت کفش بخرم»...

اینها تنها بخشی از مشکلاتی است که یک معلم با آنها دست و پنج نرم می‌کند. معلمی که هر روز با یک مینی‌بوس ۴۰ کیلومتر راه را طی می‌کند تا «بابا آب داد» را برای ۲۳ دانش‌آموزی که چشم به راه آمدنش هستند و دم در مینی‌بوس ایستادند، مشق کند. معلمی که با غم و غصه‌های بچه‌هایش گریه می‌کند و با خنده‌هایشان می‌خندد. معلمی که گرچه کلاسش کوچک اما گرم است به گرمای تنور زنان روستایی. کلاس من شاید پروژکتور نداشته باشد اما آواز خوش پرندگان از حیاط مدرسه، برای بچه‌هایم یک ویدئو زنده است.

اینجا روستا است؛ شاید هیچ کدام از امکانات شهر را نداشته باشد، شاید کتاب‌هایمان را به زور در قفسه کوچک گوشه کلاس که حکم کتابخانه دارد، جا کرده باشیم و در کمد معلم همیشه باز باشد چون فقل ندارد، کلاس‌هایمان کوچک است آنقدر که نمی‌توانیم موقع املاء در کلاس قدم بزنیم و همه بچه‌ها را رصد کنیم و به زور از بین نیمکت‌ها رد می‌شویم، هم باید معلم ورزش باشیم، هم مربی بهداشت و هم معلم پرورشی. زنگ ورزش که می‌شود دنیای بچه‌هایم همان توپ کم باد و چند تا طناب است که با شوق به حیاط می‌برند اما من خوشحالم که در کنارشان هستم. خوشحالم از اینکه امسال در این نقطه از سرزمین همیشه سرافرازم ایران، ۲۳ دختر زیبا و معصوم هر روز چشم به راه جاده‌اند تا معلمشان از همان مینی‌بوس نارنجی پیاده شود و کیفش را دستشان بگیرند و به همان کلاس کوچک و گرم ببرند.

یکی‌شان برایم نوشته بود: «آرزوی معلم این است که ما درس بخوانیم، این طوری وقتی بزرگ می‌شویم، آدم موفقی می‌شویم و پیروز و سربلند زندگی می‌کنیم و به انسان‌های دیگر هم کمک و خدمت می‌کنیم.»

یادش بخیر، سال ۱۳۹۸ بود که از رشته شیمی در دانشگاه اراک فارغ‌التحصیل شدم و به ملایر برگشتم. عشق و علاقه‌ام به کار خبر و رسانه سبب شد از شهریورماه سال ۱۳۹۹ در ایسنا مشغول بکار شوم. اما اول مهر که می‌شد به شوق دیدن دانش‌آموزانی که با زحمت کیف مدرسه‌شان را حمل می‌کردند و با شوق برای آغاز سالتحصیلی جدید راهی مدرسه می‌شدند، قند در دلم آب می‌شد. نمی‌خواستم خبرنگاری را رها کنم اما ته دلم به مدرسه و کلاس گره خورده بود، بالاخره مهرماه ۱۴۰۰ به مدرسه رفتم و به عنوان معلم کلاس سوم مشغول بکار شدم. دو سال در مدرسه غیرانتفاعی، ضرب و تقسیم را در کنار بچه‌هایم درس دادم و مهرماه ۱۴۰۲، به طور رسمی وارد آموزش و پرورش شدم و امسال در دبستانی خدمت می‌کنم. شاید اولش کمی برایم سخت بود این همه راه و سختی‌های روستا اما حالا با جرأت می‌گویم اگر هزار بار به عقب بازگردم هنوز هم همین روستا و همین مدرسه و همین دانش‌آموزان را انتخاب می‌کنم.

و حالا سه سال است که یک معلم شده‌ام، یک معلم خبرنگار و عشق معلمی‌ام با قلم خبرنگاری گره خورده است؛ به خود می‌بالم از اینکه پا جای قدم‌های فداکارانی چون حمیدرضا گنگوزهی، اکبر عابدی، حسن امیدزاده، کاظم صفرزاده، حمیده دانش و محمود واعظی‌نسب می‌گذارم. 

انتهای پیام

دیگر خبرها

  • برپایی ۵ میز خدمت در نماز جمعه ارومیه
  • اقامه نماز جمعه ارومیه به امامت حجت الاسلام والمسلمین سیدمهدی قریشی
  • اقامه نماز جمعه اصفهان به امامت حجت الاسلام والمسلمین محمودی
  • ابوترابی فرد خطیب این هفته نماز جمعه تهران
  • خبرنگاری که معلم شد
  • نماز جمعه تهران به امامت حجت‌الاسلام ابوترابی‌فرد اقامه می‌شود
  • رقابت ۶۵۰ دانش‌آموز یزدی در مسابقات قرآن، عترت و نماز استان یزد
  • برگزاری مسابقات قرآن، عترت و نماز دانش آموزی در یزد
  • پوشش ۱۵۰ هزار شرکت‌کننده در چهارمین جشنواره امامت و مهدویت
  • ۱۵۰ هزار شرکت‌کننده در جشنواره سراسری امامت و مهدویت تحت پوشش قرار می‌گیرند